وعشق... یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
نظرات شما عزیزان:
دیرگاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهممن است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام